می دونم که عذر خواهی شدیدی به شما بدهکارم بابت زود به زود ننوشتن. البته شما که غریبه نیستید، فقط به خاطر این نیست که سرم شلوغه، بخشیش به خاطر بی حوصلگی و خستگی و بعضا افسردگیه.

تابستون سختی داشتم. بدیهاش اینا بود ( با حالت لیست وار بخونید): تمام تابستون داشتم روی پروژه کار می کردم. اولین تابستونی بود که مسافرت نرفتم، حالا نه ایران نه جای دیگه. این بی ماشینی معضلیه؛ مانی هنوز گواهینامشو اینجا نگرفته و حتی نمی تونیم ماشین اجاره کنیم. چند بار امتحان رانندگی داد و رد شد، خییییلی سخت گیرن و قانون مدار و ماها هم که رانندگیامون دیدنیه! دلم به شدت برای خونوادم تنگ شد. چند بار با مانی بحث خیلی شدید داشتیم در حد اینکه تصمیم بگیریم از هم جدا شیم حتی.

خوبیهاش اینا بود: یکم بیشتر خوابیدم و فیلم دیدم. مامان مانی از ایران اومد پیشمون ( حالا دقیقا نمی دونم این خوبیه یا بدی!) دایی مهراز و خاله نسی هم از آمریکا اومدن پیشمون ده روزی. ماشین اجاره کرد دایی تمام ده روزی که اینجا بود، و یه سفر کوچولوی یه روزه هم رفتیم تو طبیعت. با هم هایکینگ رفتیم، استیک گریل کردیم، دلمه و سمنو و کیک پختیم و البته وسطهای بودنشون دعوای من و مانی یکم به دهنمون تلخش کرد. هوا مطبوع بود و عالی، گاهی حتی کمی گرم. کلی مهمونی و دورهمی با دوستامون داشتیم.

پس در کل نمی تونم بگم تابستون بدی بود، ولی همونطور که گفتم تابستون سختی بود. چند بار میومدم براتون بنویسم ولی هی نصفه کاره میموند و دو روز بعد که میومدم سراغش دیگه تو موودش نبودم.

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کد تخفیف مهارت های زندگی #کوهنوردان_آزادصفه کالای صنعتی صفایی raamsteel کتاب گویا دفتر روانشاسي مهرآسا ، 44382009-021 اهنگ های نایاب شاد کــورد توریسم